تهران - کربلا

.
تهران - کربلا

بده در راه خدا من به خدا محتاجم
من به بخشندگی آلِ عبا محتاجم

از قنوتِ سحرِ مادرتان جاماندم
پسرِ حضرت زهرا به دعا محتاجم

مهربان ، کاش زُهیری بَغلم می کردی
من به آغوشِ پُر از مهرِ شما محتاجم

شوقِ پرواز بده روحِ زمین گیرِ مرا
به جنونِ سرِ اِیوان طلا محتاجم

دودِ این شهر مرا از نفس انداخته است
به هوای حرم کربُبلا محتاجم

چقدَر گریه کنم تا نبری از یادم
در سراشیبیِ قبرم به شما محتاجم...

۴۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فرهنگی» ثبت شده است

چرا سوء استفاده؟!!!

دوشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۱، ۱۲:۲۷ ق.ظ

عقید مینویسد:


چرا ما آدم ها کلا نامردی می کنیم!

آهای آدم فقط یه گوشه چشمی به اطرافت بنداز! چرا ناشکری می کنی؟

اعصابت از چیز دیگه ای خرابه،چرا سر خدا خالی می کنی؟!

خدا یا به داده ها و نداده هات شکر...


شیطان به خداوند گفت:چگونه است بندگانت تو را دوست دارند و تو را نا فرمانی می کنند؟

در حالی که با من دشمنند و از من اطاعت می کنند!

خطاب رسید که ای ابلیس،به واسطه ی همان دوستی ای که با من دارند و دشمنی ای که با تو دارند،

از نافرمانی های آنان خواهم گذشت...


رحمت خداوند چقدر گستردست و این عین نامردیست که ما با "بی نمازی" او را فرمان نمیبریم...!


خودتان قضاوت کنید:


شیطان که رانده گشت به جز یک خطا نکرد

خود را برای سجده ی آدم رضا نکرد

شیطان هزار مرتبه بهتر ز "بی نماز"

آن سجده بر آدم و این بر خدا نکرد


تهران - کربلا



کاملا بی ربط: اشکی که هنگام شکست می ریزیم،عرقیست که هنگام تلاش نریخته ایم...

کجاست خیمه ی سبزت؟

جمعه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۱، ۱۱:۲۹ ب.ظ

هر چند که از عشق تو بیگانه نبودم

آن سان که پسندی دل دیوانه نبودم

یک بار دل ناز تو را شاد نکردم

دنبال رضای تو در این خانه نبودم

تو شمع صفت نور به من دادی و یک عمر

بگذشت که بر شمع تو پروانه نبودم

مردانه مرا هر نفسی، یار تو هستی

اما چه کنم یار تو مردانه نبودم

ای وای از آن لحظه ی دیدار تو ساقی

خجلت بکشم گرمی میخانه نبودم

تو ناله ز داغ جگرت کردی و افسوس

هم ناله به آوای غریبانه نبودم

با این همه پستی تو مرا طرد نکردی

بی رزق در این سفره ی جانانه نبودم


عقید مینویسد:

کجاست خیمه ی سبزت؟،مسافرم برگرد...برگرد...


کاملا بی ربط: بهانه برای گریه کردن زیاد است! اما امان از گریه های بی بهانه...

ارثیه ی حضرت زهرا(س)

پنجشنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۱، ۱۰:۳۰ ب.ظ
عقید مینویسد:

یک پست بسیار عالی،البته کپی...!

اندکی هم خودم اضافش کردم با اجازه

با هم بخونیم:


دخترک رو به من کرد و گفت: واقعا آقا؟!

گفتم: ببخشید چی واقعا؟!

گفت: واقعا شما بچه بسیجی ها از دخترای چادر به سر بیشتر از ما خوشتون میاد؟!

گفتم: بله

گفت: اگه آره، پس چرا پسرایی که از ما ها خوششون میاد از کنار ما که میگذرند محو ما میشن،

ولی همین خود تو و امثال تو از چند متری یه دختر چادری که رد میشید فقط سر پایین میندازید و رد میشید!

گفتم: بله شما درست میگی، سر پایین انداختن کمه!

گفت: کمه؟!! ببخشید متوجه نمیشم؟

گفتم: برای تعظیم مقابل حجاب حضرت زهرا(س) باید زانو زد حقاکه سرپایین انداختن کمه، بله شما درست فرمودید...


صبح زود،همین که از خونه زد بیرون به نفسش گفت:

"امروز رو مسابقه میدیم"!!

و قبل از اینکه نظر نفسش را بشنود، ادامه داد:

"از همین الان تا شب"!

چشمش به زنی که از سر کوچه میامد افتاد؛

نگاهش را کج کرد و به زمین دوخت!

به نفس شیطانیش گفت:

فعلا یک - هیچ به نفع من.


کاملا بی ربط: کسانی که پشت سرتان حرف میزنند، دقیقا به همان جا تعلق دارند!!  "پشت سرتان"