تهران - کربلا

.
تهران - کربلا

بده در راه خدا من به خدا محتاجم
من به بخشندگی آلِ عبا محتاجم

از قنوتِ سحرِ مادرتان جاماندم
پسرِ حضرت زهرا به دعا محتاجم

مهربان ، کاش زُهیری بَغلم می کردی
من به آغوشِ پُر از مهرِ شما محتاجم

شوقِ پرواز بده روحِ زمین گیرِ مرا
به جنونِ سرِ اِیوان طلا محتاجم

دودِ این شهر مرا از نفس انداخته است
به هوای حرم کربُبلا محتاجم

چقدَر گریه کنم تا نبری از یادم
در سراشیبیِ قبرم به شما محتاجم...

۱۵ مطلب در دی ۱۳۹۱ ثبت شده است

راضی نبود!!!

پنجشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۱، ۱۱:۱۷ ب.ظ

عقید می نویسد:


آقا میدونی اصلا چیه؟

دو ساعت نشستم یه مطلبی رو نوشتم! برای وبلاگم ولی هر کاری می کردم نمایشش بدم ارور میداد!!!

میدونی مطلبش چی بود؟

راجع به دوست آسمانیم بود.

میشناسیش؟

"شهید مهدی زین الدین"

حاج مهدی غلامتم.

بگذریم...

آقا ی خاطره بود از زبان مادر حاج مهدی هر کاری کردم بذارم،نشد!!!

حاج مهدی راضی نبودی!!!!

خب می گفتی دو ساعت نوکرتم کور نمیشدیم پای کامپیوتر تا بنویسیمش!

ولی من کم نمیارم،بالا خره میذارمش،ولی اون خاطره ی مادرتون رو نمیگم چون راضی نیستی،بلکه خاطره ی دوستاتون رو میذارم.

آقا هرکی دوست آسمونیش حاج مهدیه من دارم خاطره هاش رو میگم.

"بسم الله"

با بیان خاطره ادامه دارد...

چیکار کنیم!!!؟؟؟

يكشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۱، ۰۹:۳۹ ب.ظ
عقید مینویسد:

دو ماه بود که برای حضرت ارباب(علیه السلام)عزا داری کردیم. و به برکت امام حسین(علیه السلام)دور هم جمع میشدیم و ذکر مصیبت میخوندیم و یاعلی مدد...

حالا اگه ازمون این عزاداری هارو قبول نکرده باشند چی؟!! اونوقت چیکار باید کرد؟

اصلا به عشق امام حسین(علیه السلام)بود که ما دور هم جمع میشدیم!!!

حالا چیکار کنیم؟

وقتی سیاهی های عزا رو جمع می کردیم به دلم بد جوری ماتم نشست! انگار همه ی بچه ها دیگه عادت کرده بودند به این سیاهی ها...




وقتی سیاهی هارو باز کردیم،اصلا انگار روح از این حسینیه داره میره! انگار قشنگی حسینیه ازش گرفته شده بود!

حالا چیکار کنیم؟ چطوری این قشنگی رو دوباره بهش برگردونیم!!!

آره هنوز یه روزنه ای برای قشنگی و صفا دادن به روح و دل و بخشش گناه ها هست! تو راهه داره کم کم میرسه به این حسینیه،به این محله،به این شهر،به این کشور،به این دنیا،به این عالم...

آره فاطمیه نزدیک است...



آغاز شکسته شدن پدر نزدیک است...

آغز یتیمی نزدیک است...

برای استقبال از این فاطمیه ما با ید چیکار کنیم؟!!!

باید شهرمون رو چطوری کنیم؟ باید...!!!

نه اینجا ایران است...مردمش از ازل عشق اهل بیت رو تو سینه داشتند و دارند و خواهند داشت...
ایرانی ها مثل هیچ یک از مردم دنیا نیستند...ایرانی ها عاشقند،جانباز این راهند...

مثل مردم کوفه نیستند...
مثل هیچکس نیستند...

امام زمان...

يكشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۱، ۰۵:۱۶ ب.ظ

گفتم شروع ماه ربیع رو به امام زمانمون تبریک بگم و با یک شعر با حضرت،این ماه رو آغاز کنیم:


وقتی که اشک نیست شبی را سحر کنیم

باید که التماس به خون جگر کنیم

ما در فراق خون جگر می خوریم و بس

اصلاً حلال نیست که کار دگر کنیم

وقتی طواف گِرد تو را دور می زنم

پروانه نیستیم طواف حجر کنیم

ما بار خویش بسته و آماده ی توایم

کافی ست تا اشاره کنی و سفر کنیم

دوری تو خسارت ما را زیاد کرد

راضی مشو که بیشتر از این ضرر کنیم

ما را مران ز خویش که عهد بسته ایم

تا خویش را به پات گرفتارتر کنیم

تو باز هم به رسم خودت می کنی کرم

هر چند اشتباهی از این جا گذر کنیم

ای آفتاب، اول صبح ظهور تو

ما می رویم فاطمه را با خبر کنیم