عقید مینویسد:
خدایی دلمان برای وبمان تنگیده بود!
از من نیاز میرسد و از تو ناز حسین عجب درد سری شده سفر کربلای من
سفر کربلای من:
+وقتی صبح بعد از نماز صبح خوابت نمیبره و دلت شوره قراری که گذاشتی رو میزنه! و حتی پرچمی که آماده کردی برای پیاده روی اربعین که روی مبل گذاشتی کنار کیف کولیت که جا نمونه!
+وقتی سر قرار حاضر میشی و وسایلت رو توی صندوق عقب ماشین میذاری، و حتی پرچم رو!!
+وقتی از محله ی خودت که خراسونه قراره بری مرقد امام به کاروانی که از خراسان اومده ملحق بشی!
+وقتی پرچم رو یادت میفته که جا گذاشتی تو صندوق عقب آژانس!!
وقتی...
+وتی لب مرز مهران میرسی و سیل جمعیت مشتاق اربعین رو میبینی!
+وقتی ساعت 8 صبح میرسی به مرز مهران و ساعت 1 بعد از ظهر نمازت رو تازه تو نقطه صفر مرزی میخونی و انقد مهر ورود زدن به خاک عراق به پاسپورتت طول میکشه که نماز مغرب و عشات رو هم تو نقطه صفر مرزی میخونی!!
+وقتی تازه ساعت 8 شب همون روز راه میفتی سمت نجف بدون خوردن ناهار و شام!!
+وقتی از ازدیاد جمعیت کانتینر میاد و مردم رو میریزه توش و میبره سمت نجف!!
+وقتی میرسی نجف و از کنار صحن در حال ساخت حضرت زهرا(سلام الله علیه) میگذری!
+وقتی تو نجف اشک شوقت میاد! اشک ذوقت میاد!! نه از روی ناراحتی! از روی شادیت و از روی آرامشی که داری پیش پدر واقعیت!
+وقتی دِهین های نجف دلت رو میبره و یا حتی فلافل هاش و آب انارای قرمز و آب پرتقال شیرینش!
+وقتی ناهار هتلت بعد از یه روز سخت طی کردن تو مرزت ماهی باشه که دوست داری! اونم با لیموترش!
وقتی...
+وقتی کم کم مخ مدیر کاروان رو میزنی که آقاجون ما این حرفا حالیمون نیست!! باید بذاری پیاده بریم!
+وقتی مدیر کاروان براتون از نا امنی و این چیزا صحبت میکنه و آخرش میگه نباید برید!!
+وقتی صبح زود با بچه ها هتل رو ترک میکنی و جیم فنگ میشی!!
+وقتی از ستون شماره ی 1 تا 180 نزدیک به دو کیلومتر رو باید پیاده بری تا برسی به ستون شماره ی 1 جاده کربلا!
+وقتی تو راه به فکر هیچی نیستی و فقط به تعداد زیاد شدن ستون ها دقت میکنی! دوست داری برسی به ستون 1452
+وقتی تو راه به قول حاج آقا پناهیان اگه دچار تکبر بشی تو راه رفتن یهو میبینی یه بچه ازت جلو میزنه!!
+وقتی دو روز اصن غذای درست حسابی نخوردی و فقط با تنقلاتی که تو راه بهت دادن سیر میشی و احساس گشنگی نداری!!
+وقتی ی جا از شدت گشنگی دیگه نمیتونی راه بری و یهو جلوت چلو گوشت و مرغ بریون میذارن!!!!
+وقتی ستون های آخر رو با پا درد فراوان و خستگی شدید داری پشت سر میذاری به عشق رسیدن به حرم!!
+وقتی از خستگی دلت میخواد بشینی گریه کنی و دیگه راه نری ولی چشمت به گنبد علمدار کربلا میفته و بی درنگ ادامه میدی!
+وقتی میرسی به بین الحرمین و دوراهی بهشت که ندونی اول اینجا و یا اول اونجا!!
+وقتی ساعت 2 شب میرسی هتل و میپری تو حموم و 45 دقیقه زیر آب داغ میشینی تا رگای پات باز بشه که نمیشه!!
وقتی...
+وقتی اندفه دلت میخواد همش از باب الزینبیه وارد حرم امام حسین(علیه السلام) بشی!
+وقتی میخوای بری سمت ضریح و فشار قبر رو حس میکنی از طرف جمعیت!
+وقتی میرسی به ضریح و میخوای برگردی دیگه برگشتت با خداس که ازونجا چطور بیای بیرون!!
+وقتی چشمت به این گنبد و بارگاه میفته و یاد همه کسایی میفتی که التماس دعا گفتن و بهت گفتن که چی بگی!
+وقتی ضریح حضرت عباس(علیه السلام) از شدت فشار جمعیت یک از ستون هاش میشکنه!!
+وقتی همه ی مردم رو از ضریح بیرون میکنند و از مانیتورها و مانیتور بین الحرمین فیلم تعمیر ضریح رو پخش میکنند که دارند جوش میدن!
+وقتی اشک از چشمت میاد برخلاف نجف!!
وقتی...
+وقتی به سمت کاظمین در حرکتی و دلت هوای مشهد رو داره!!
+وقتی میرسی کاظمین و به دلیل نبودن هتلمون تو کاظمین از نماز ظهر تا نماز مغرب میمونی تو حرم!!
+وقتی توی صحن مثل حرم امام رضا(علیه السلام) رواق زدن!
+وقتی سفرت تمام شده و داری برمیگردی و برای یک شب خواب میری بغداد!
+وقتی تا از اتوبوس پیاده میشی این شرطه های عراقی میگن سریع وارد هتل بشید که امنیت نیست!!
+وقتی فردا صبح به سمت مهران در حرکتی و ظهر میرسی و یاد رفتنت میفتی!!
+وقتی پاسپورتت خیلی راحت مهر خروج و ورود میخوره و میگی چقدر سخت گذشتیم این مرز مهران را...!
+وقتی لحظه به لحظه به تهران نزدیک تر میشی و به این فکر میکنی که کجا بودی!!
+وقتی 2 ساعت مونده به نماز صبح میرسی قم و از کاروانت جدا میشی که تو به تهران برسی و آنها به مشهدشون!!
+وقتی با 3 هزارتومن میرسی ترمینال جنوب تهران و کل مسیر خواب بودی!!
+وقتی نماز صبحت رو تو خونه میخونی بعد از بوسیدن دست و روی مادر و بوسیدن پیشونی پدر!!
+وقتی راحت میخوابی و وقتی از خواب بلند میشی میگی مثل یک خواب بود... مثل یک رویا...
+وقتی روز از نو و روزی از نو و وقتی نداری برای درس خوندن امتحانی که فرداش داری!!
+وقتی تو کل سفرت سرما نمیخوری به محض رسیدن تهران سرما میخوری!!
وقتی...
وقتی که دیگر گذشت... و این نیز بگذرد...
و چه سخت گذشتیم مرز مهران را...
+++محمدمقداد+++