چهارشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۲، ۰۲:۵۴ ب.ظ
عقید مینویسد:
از آنجایی که نوشتن یک پست کلی درد سر میخواهد و فکر و تفکر و از این چیزها که مبادا پستی که میگذاری گوشه ایش به کسی بر بخورد و یا نخورد نتوانستم توی ایام عید مشغول بشم...
گفتم ماجرای سیزده روزی را که گذشت را بگذارم!
1.روز اول عید که همه پای سفره ی هفت سین بودیم و در حال دعا،توی این روز اکثر پیام ها تبریک عید بود که مضمون کلی آنها اشاره داشت به اینکه ما عید بدون حضرت موعود(عجل الله فرجه الشریف) را نمیخواهیم؛این جنبه ی مثبتی داشت...
در ادامه بعد از تحویل سال سخنان گوهر بار حضرت ماه(مدظله العالی) بود که سال92 را سال حماسه نامیدند،که بسیار حکیمانه بود چون در آینده ما انتخابات رو درپیش داریم و همچنین درست کردن وضع اقتصاد کشور.
قشنگ از شب دید و بازدید استارت خورد...(اینجا فامیل دور در ذهنم تداعی کرد) وبلاگ لِندیطارا هم در جریانه!
2.روز دوم عید که خبری نبود! البته میخواستیم بریم جایی ولی بدلیل بهونه کردن کنکور از طرف یکی از اعضای خانواده،این قضیه کنسل شد!
3.روز سوم عید،با صحبت های مکرر من و بهونه گیری های خانم کنکور به این نتیجه رسیدیم که بریم ومن تونستم نظرم رو به کرسی بشونم! مقصد برای آشنایان مشخص بود(ماهی دوست نداری؟!)
شب همین روز بازی فیفا از نوع کامپیوتریش بود! نتیجه بازی 5 - 0 به نفع بنده!
4.روز چهارم عید حجم اکثر پیام ها تسلیت حضرت زهرا(سلام الله علیه) بود،همچنین حذف تخمه از آجیل عید به خاطر احترام به حضرت مادر
5 و 6.دید و بازدیدها به اوج خودش رسیده بود...
ششم عید شبش رفتم هیئت خودمون،و شروع داستان های من با مسئول فرهنگیمون که چرا کم کاری کردم تو عید!
7.روز هفتم عید صبح با دوتا از پسرخاله ها قرار گذاشتیم بریم زیارت حضرت سیدالکریم(علیه السلام).تا شب شد همه قرار گذاشتن برن دیدن زائر که از کربلا اومده بود.با اینکه شام فراوون زده بودیم ما سه تا پسرخاله،ولی بازهم اونجا مجبور که چه عرض کنم حتما باید میخوردیم چون از غذاش نمیشد گذشت!مخصوصا سالاد!!
8.سفر به قم و زیارت اهل قبور و زیارت حضرت معصومه(سلام الله علیه).از ناهار دیگه چیزی نگم که همه در جریانند!(محمد آقا برنج بکش!)
9.شب همین روز سفر شمال شروع شد و تقریبا ظهر رسیدیم ویلا...
برای فرار از تخلیه ی بارها و جادادن تو ویلا با یکی از پسرخاله ها پیچیدیم سریع لب آب و قدم زدن تو شن ها،اینقدر راه رفتیم که باورتون نمیشه انگار رسیده بودیم ته دریا! حدود یک ساعت و نیم راه رفتیم که جمعا با رفت و برگشت میشد سه ساعت!
دیگه بهمون زنگ زدن و گفتند کجا رفتین شما دوتا برگردین ناهاره و با پاسخ مثبت من گوشی قطع شد.
دقیقا تا سیزدهم شمال بودیم که یه دل سیر از عزا درآوردیم...
شب ها از آتیش درست کردن ها و سیب زمینی ذغالی ها و ذغال درست کردن برای جوجه و اینا که بگذریم میرسیم به تیکه انداختن بچه ها سر سفره به هم دیگه و سوتی گرفتن از هم دیگه! (قضیه ی osbol هم که کاملا در این سفر تداعی میکرد!)
ماجرای چشمک و بازی مافیا هم که شبا جای خودش رو داره!!
از دنبال خرگوش رفتن هم که نمیشه گذشت...؛ بستنی هم که موجود بود از همه طعم.
از خصوصی شدن ساحل هم در بعضی ساعات مخصوصا موقع نماز هم نمیشد نگفت!! آخه لامصب اینجا ایرانه! اروپا لب ساحل که نیومدی!!!!!!
از همین تریبون به پسر خالم بگم توکه از سگ میترسی چرا آخه براش سوت میزنی بیاد دنبالت بعد میری پشت من قایم میشی!!
روز سیزدهم هم که با آلبوم من خود آن سیزدهم گذشت...
________________________________________________________
پ.ن1: مشکی و صورتی؛مبادله ی کالا به کالای گوشی و جریانات بعدیش با دوربین و تیکه ی لِندیطارا بهش که گفت اون کیسه ی نمک رو هم بده... جالب بود...{مخاطب خاص}
پ.ن2:نوشته ی بالا خاطره ی خودم هستش ولی همش نیست!{بدلیل مسائل امنیتی و حفاظتی از گفتن بعضی موارد معذوریم}
پ.ن3: از دیر گذاشتن پست عذر خواهی میکنم{مخاطب خاص}
پ.ن4:توی این سفر فهمیدم که باید پشت در دستشویی های توی راه هم یه دکمه بذارند تا ما این کامنت هایی که ملت پشت در دستشویی ها مینویسند رو لااقل بعضی هاش رو لایک کنیم{والا}
پ.ن5:دعا فراموش نشه...
کاملا بی ربط: از مرگ نمیترسم،میترسم در شلوغی آن دنیا مادرم را پیدا نکنم...!
جوان انقلابی:
جدا عالی بود؟!!!
حالا حقایق به چه کار شما میاد؟
جوان انقلابی:
تو خودت یه سر این خاطرات بودی! :)
جوان انقلابی:
بح! سلام!
من تیم آث میلان...
جوان انقلابی:
سلام،الحمدالله.
میدونم رئال بهتره ولی من کلا با آث میلان حال میکنم! حریف میطلبم برای بازیم...
شما مگه فوتبال بازی میکنید؟!!
جوان انقلابی:
!!!!!!!!تعجب رو گذروندم دیگه!!!!!!!!
تازه امشب مسابقه هم دارین!!!!!!!!!!!!
جوان انقلابی:
موفق باشید...
جوان انقلابی:
سلام،این رابطه ی حال دو طرفه بوده بین شما و پست :)
جوان انقلابی:
نفر دوم داستان شما بودی پسرخاله! بیشتر به پست دقت کن! نصف جریان این خاطره تو بودی،مخصوصا قضیه ی سه ساعت راه!
جوان انقلابی:
سلام!
چه عجب شما یه سری به فقیر فقرا زدید!
ناسلامتی ما همسایه هستیما،یه خبری چیزی... گفتم با فضای مجازی قهر کردین.
خوشحال شدیم سر زدید.
جوان انقلابی:
سلام.
از منظر شما شعار به نظر رسیده! ولی از نظر ما شعار رو رد کرده و به عمل رسیده بود.
روز چهارمم از این آدم ها زیاد هستند ولی به چشم نمیاند چون ما توجه بهشون نداریم!!
--------------------------
شما گرافیست هستید کارتون دقیقا چیه؟ میشه برام توضیح بدید...
جوان انقلابی:
سلام. انشاالله باهم...
جوان انقلابی:
سلام.ممنون که سر زدید،منتظر نظرتون بودم.
جواب سوالتون اینه که باید کسی که توی این سایت بلاگ عضو هست براتون دعوتنامه بفرسته و با اون دعوتنامه بتونید توی این سایت ثبت نام کنید و فعالیت داشته باشید.
یازهرا...
جوان انقلابی:
سلام. این رو که خودمم میدونستم!! میخوام بدونم دقیقا چه چیزی دقیقا درست میکنید؟
مثلا طرحی میکشید... ای بابا توضیح بیشتر بدید خب!
جوان انقلابی:
نه قصد تغییر رشته ندارم،ولی شما میتونید با من همکاری داشته باشید تو بعضی از زمینه ها؟!
یه سوال دیگه هم هست! اینکه چرا هربار با یه ایمیل وارد میشید؟!!
جوان انقلابی:
سلام.
اولا مگه من فیبت شما رو کردم؟!!
دوما اگه یه فلش بک به گذشته بزنید همه چی روشن میشه!
سوما شمال رو به خاطر من نیومدی که باز این هم برای همه مشخصه :d
اگه از اول سال قشنگ برای کنکور میخوندی مثل چی تو گل نبودی...
جوان انقلابی:
اینطوری که شما گفتید اونوخ مثلا چ زمینه ای با سه تا علامت سوال مشخص میشه که همکاری نمیکنید!!!
فقط میخواستم یه طراحی برام انجام بدید،همین...
جوان انقلابی:
تست آسونیه ولی فقط کمی دقت میخواد!
جوان انقلابی:
اگه تو گزینه ها سیده بانو هم اضافه می کردید،کلا به جواب میرسیدید... :)
جوان انقلابی:
نه،گرافیست بزرگ!!!!
جوان انقلابی:
متشکرم فراوان.
در ضمن نظر بنده از روی برداشت بد نبود،بلکه جنبه ی طنز گونه داشت...!
طنز همین است دیگه لبخندی از روی تلخی...
جوان انقلابی:
؟!
(:) + ):( = :d
جوان انقلابی:
بح! رفیق با مرام... یادی از ما کردی؟
آره والا...!!
چطور میگی من چتربازم؟!! تیکه انداختی؟!
جوان انقلابی:
چشمتون بی بلا،شما دقیقا همه جای ماجرا حضور دارید :)
پست گذشتن که الکی نیس! کلی فکر و تفکر میخواد،کلی برنامه ریزی میخواد و... که من هیچکدوم از اینارو ندارم! :)
انشاالله روحتون آپ بشه...
جوان انقلابی:
دلگیری ای پیش نیومده بود...
*حضرت مادر محافظ اعمالتان...*
جوان انقلابی:
متشکرم.نظر جالبی بود این برام.
جوان انقلابی:
نظر لطف شماست...
جوان انقلابی:
:)
بعدا عرض میکنم.
جوان انقلابی:
با کمی دقت در میابیم که تمام بحث های شده شده،تمام هم نگیم ولی بیشتر راجع به اتفاقات بین تهران - کربلا میباشد!
میدونم متوجه نشید! چون خودم سر در میارم!
توصیه: به شعر زیر تهران - کربلا بیشتر دقت کنید! بیشتر جوابتون در اون شعر نهفته شده...
جوان انقلابی:
گفتیم این حرفارو!!!
گفتیم که همت و سعادتتون برای فضای سایبری بیشتر شه...
درک اذان صبح حرم ارباب نصیبتون...
جوان انقلابی:
مثل اینکه شما علاقه ی وافری به جمله ی اووووم و یا اوهوم و از این قبیل دارید!!! اینطور نیست؟
لزوما گاهی هر برداشت اشتباهی شاید برای آدم مشکل ساز شود!!
بله...
جوان انقلابی:
نه! اتفاقا نزدیک به جریانات طنزه!
شاید باشه شاید هم نباشه!
جوان انقلابی:
شاید باشیم...شاید نباشیم...شاید هم باشند...!
اکثر شعرا از شعرایی هست که دوستان خارج از فضای مجازی(فضاای حقیقی) برای من میفرستند...
جوان انقلابی:
سلام،بله همینطوره!!!
انشاالله،ما هم همین هارو برای شما آرزو مندیم...
جوان انقلابی:
http://up.download.ir/di-LR6T.jpg
با ذکر صلوات استفاده شود
جوان انقلابی:
سلامت باشید.
جوان انقلابی:
سلام،هر طور مایلید...
جوان انقلابی:
دوستان محبت دارند نسبت به بنده.