تهران - کربلا

.
تهران - کربلا

بده در راه خدا من به خدا محتاجم
من به بخشندگی آلِ عبا محتاجم

از قنوتِ سحرِ مادرتان جاماندم
پسرِ حضرت زهرا به دعا محتاجم

مهربان ، کاش زُهیری بَغلم می کردی
من به آغوشِ پُر از مهرِ شما محتاجم

شوقِ پرواز بده روحِ زمین گیرِ مرا
به جنونِ سرِ اِیوان طلا محتاجم

دودِ این شهر مرا از نفس انداخته است
به هوای حرم کربُبلا محتاجم

چقدَر گریه کنم تا نبری از یادم
در سراشیبیِ قبرم به شما محتاجم...

۳۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خاطرات» ثبت شده است

آنچه گذشت...

چهارشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۲، ۰۲:۵۴ ب.ظ

عقید مینویسد:

 

از آنجایی که نوشتن یک پست کلی درد سر میخواهد و فکر و تفکر و از این چیزها که مبادا پستی که میگذاری گوشه ایش به کسی بر بخورد و یا نخورد نتوانستم توی ایام عید مشغول بشم...

گفتم ماجرای سیزده روزی را که گذشت را بگذارم!

 

1.روز اول عید که همه پای سفره ی هفت سین بودیم و در حال دعا،توی این روز اکثر پیام ها تبریک عید بود که مضمون کلی آنها اشاره داشت به اینکه ما عید بدون حضرت موعود(عجل الله فرجه الشریف) را نمیخواهیم؛این جنبه ی مثبتی داشت...

در ادامه بعد از تحویل سال سخنان گوهر بار حضرت ماه(مدظله العالی) بود که سال92 را سال حماسه نامیدند،که بسیار حکیمانه بود چون در آینده ما انتخابات رو درپیش داریم و همچنین درست کردن وضع اقتصاد کشور.

قشنگ از شب دید و بازدید استارت خورد...(اینجا فامیل دور در ذهنم تداعی کرد) وبلاگ لِندیطارا هم در جریانه!

2.روز دوم عید که خبری نبود! البته میخواستیم بریم جایی ولی بدلیل بهونه کردن کنکور از طرف یکی از اعضای خانواده،این قضیه کنسل شد!

3.روز سوم عید،با صحبت های مکرر من و بهونه گیری های خانم کنکور به این نتیجه رسیدیم که بریم ومن تونستم نظرم رو به کرسی بشونم! مقصد برای آشنایان مشخص بود(ماهی دوست نداری؟!)

شب همین روز بازی فیفا از نوع کامپیوتریش بود! نتیجه بازی 5 - 0 به نفع بنده!

4.روز چهارم عید حجم اکثر پیام ها تسلیت حضرت زهرا(سلام الله علیه) بود،همچنین حذف تخمه از آجیل عید به خاطر احترام به حضرت مادر

5 و 6.دید و بازدیدها به اوج خودش رسیده بود...

ششم عید شبش رفتم هیئت خودمون،و شروع داستان های من با مسئول فرهنگیمون که چرا کم کاری کردم تو عید!

7.روز هفتم عید صبح با دوتا از پسرخاله ها قرار گذاشتیم بریم زیارت حضرت سیدالکریم(علیه السلام).تا شب شد همه قرار گذاشتن برن دیدن زائر که از کربلا اومده بود.با اینکه شام فراوون زده بودیم ما سه تا پسرخاله،ولی بازهم اونجا مجبور که چه عرض کنم حتما باید میخوردیم چون از غذاش نمیشد گذشت!مخصوصا سالاد!!

8.سفر به قم و زیارت اهل قبور و زیارت حضرت معصومه(سلام الله علیه).از ناهار دیگه چیزی نگم که همه در جریانند!(محمد آقا برنج بکش!)

9.شب همین روز سفر شمال شروع شد و تقریبا ظهر رسیدیم ویلا...

برای فرار از تخلیه ی بارها و جادادن تو ویلا با یکی از پسرخاله ها پیچیدیم سریع لب آب و قدم زدن تو شن ها،اینقدر راه رفتیم که باورتون نمیشه انگار رسیده بودیم ته دریا! حدود یک ساعت و نیم راه رفتیم که جمعا با رفت و برگشت میشد سه ساعت!

دیگه بهمون زنگ زدن و گفتند کجا رفتین شما دوتا برگردین ناهاره و با پاسخ مثبت من گوشی قطع شد.

دقیقا تا سیزدهم شمال بودیم که یه دل سیر از عزا درآوردیم...

شب ها از آتیش درست کردن ها و سیب زمینی ذغالی ها و ذغال درست کردن برای جوجه و اینا که بگذریم میرسیم به تیکه انداختن بچه ها سر سفره به هم دیگه و سوتی گرفتن از هم دیگه! (قضیه ی osbol هم که کاملا در این سفر تداعی میکرد!)

ماجرای چشمک و بازی مافیا هم که شبا جای خودش رو داره!!

از دنبال خرگوش رفتن هم که نمیشه گذشت...؛ بستنی هم که موجود بود از همه طعم.

از خصوصی شدن ساحل هم در بعضی ساعات مخصوصا موقع نماز هم نمیشد نگفت!! آخه لامصب اینجا ایرانه! اروپا لب ساحل که نیومدی!!!!!!

از همین تریبون به پسر خالم بگم توکه از سگ میترسی چرا آخه براش سوت میزنی بیاد دنبالت بعد میری پشت من قایم میشی!!

روز سیزدهم هم که با آلبوم من خود آن سیزدهم گذشت...

________________________________________________________

پ.ن1: مشکی و صورتی؛مبادله ی کالا به کالای گوشی و جریانات بعدیش با دوربین و تیکه ی لِندیطارا بهش که گفت اون کیسه ی نمک رو هم بده... جالب بود...{مخاطب خاص}

پ.ن2:نوشته ی بالا خاطره ی خودم هستش ولی همش نیست!{بدلیل مسائل امنیتی و حفاظتی از گفتن بعضی موارد معذوریم}

پ.ن3: از دیر گذاشتن پست عذر خواهی میکنم{مخاطب خاص}

پ.ن4:توی این سفر فهمیدم که باید پشت در دستشویی های توی راه هم یه دکمه بذارند تا ما این کامنت هایی که ملت پشت در دستشویی ها مینویسند رو لااقل بعضی هاش رو لایک کنیم{والا}

پ.ن5:دعا فراموش نشه...

 

 

 

کاملا بی ربط: از مرگ نمیترسم،میترسم در شلوغی آن دنیا مادرم را پیدا نکنم...!

 

انعکاس ذهن ویروسی...

پنجشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۱، ۰۶:۵۵ ب.ظ

عقید مینویسد:


هرچه برای تفکر وقت میگذاریم که به نتیجه ای قابل توجه برسیم،نمی رسیم!!

چون نمیتوان با این ذهن ویروسی تفکر کرد!


انگار از وقتی سرماخوردگی مثل رژیم صهیونیستی به بدنم حمله کرده توانی باقی نمونده برام برای دفاع!

ولی باید بهش گفت کور خوندی!!! حالا که حمله کردی چرا پس من دفاع نکنم؟!

لشکری مُتشکل از گلبول های سفید رو بسیج کردم و فرستادم سمت شمالی نوار مغزی مرز!

فعلا گلبول های سفید درگیرند...

البته حملاتی هم ویروس به سیستم دفاعی ما داشته اند که میتوان به آسیب دیدن قشر کمی از تفکر و تمرکز و حتی حوصله اشاره کرد...!

این نیست که ما هم همینطور بشینیم نگاه کنیما!نه،ما هم حمله داریم.مثلا آخرین حمله ای که کردم با لشکر سِفالِکسین بود که دشمن رو به مرز جنون کشوند...!!

از دیگر حملاتم میتونم به عملیات کُلد اِستاپ اشاره کنم که اونم عملیات خوبی بود!

البته در حین عملیات شهید هم دادیم که کسی نیستند جز: اِستامینیوفن300 و آنتی هیستامین...

البته به جای این دو بزرگوار نیرویی به نام ویتامین ث و یا همون قرص جوشان خودمون رو قرار دادیم که دشمن فکر نکنه که ما بی خیالیم!

توی این ذهن درگیر به این فکر رسیدم که اگه بیماری هارو ایرانی ها کشف میکردند اسمش رو چی میذاشتند؟ خوب شد واقعا خارجی ها کشف کردند! وگرنه با اسم هایی با این مضمون بر میخوردیم:مرض ممد و یا مرض غلام و برادران!!!

خلاصه ی بحث این که: تا سلامتی کامل دفاع همچنان باقیست...

-----------------------------------------------------------

پاورقی: در مقابل تمامی رفتار هایت سکوت میکنم...سکوت...

میدانی چرا؟ چون سکوت حس سنگینی بر مخاطبش میگذارد...! حوصله ی بازی الفاظ را ندارم!

به یه شعر مهمونت میکنم: دل نیست کبوتر که چو برخاست نِشیند / از گوشه ی بامی که پریدی پریدی...

_________________________________________________

پ.ن1: طبق رصد های انجام شده توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سایت ahvazna مربوط به گروهک تروریستی (حرکه التصال العربی التحریر الاهواز) میباشد که با توجه به مطالب اشتراک گذاشته در سایت یوتیوب سعی در جلب توجه کاربران دارد.طبق بررسی های به عمل آمده لینک فیلم های این سایت آلوده بوده و پس از کلیک بر روی آن آدرس IP شما برای این گروه ارسال شده و میتوانند به سیستم شما نفوذ کردهو...

پ.ن2: پاورقی مربوط به خارج از فضای مجازیست...

پ.ن3: میازار موری که دانه کش است! در مورد مورچه ای که دانه همراهش نیست فتوایی صادر نشده،پس میتوانید بیازارید!

پ.ن4: نوای وبلاگ از حاج حسین سیب سرخی(مناجات با امام زمان و امام حسین)

پ.ن5: آقای من،غیر از غلامی تو به دردی نمیخورم/ راهم ندی به فاطمه بیکار میشوم...




کاملا بی ربط: در زندگی هر انسانی چیز هایی هست که به خودش هم مربوط نیست! چه برسد به شما دوست عزیز...!

میوه های پیوندی

پنجشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۱، ۱۲:۱۹ ق.ظ
عقید مینویسد

سومین تمثیل از عالم ربانی آیت الله مجتهدی(رضوان الله علیه)


میوه های پیوندی:اهل بیت(علیه السلام)

درخت هایی که پیوند خورده باشند و میوه های آنها پیوندی باشد بسیار شیرین و آبدار میشوند.
ولی درخت هایی که پیوند نزده باشند معمولا ثمره ی آنها خوب نمیشود.
ما نیز اگر خود و خانواده مان را پیوند به اهل بیت(علیهم السلام) بزنیم زندگی شیرینی خواهیم داشت.
یعنی با قلب،زبان و تمام وجود به آنها متصل شویم.
ولی بعضی دیگر بدون میوه یا بد میوه هستند و هیچ گونه ارتباطی با اهل بیت(علیهم السلام) ندارند،این درختان را گاهی برای هیزم استفاده میکنند و میسوزانند و خدا آنها را گرفتار عذاب میکند.

بسوزند چوب درختان بی بر
جزا خود همین است مر بی بری را1

پیامبر اکرم(صل الله علیه): ای علی،خدا مردم را از گیاهان گوناگون ولی من و تو را از یک گیاه آفرید،من ریشه آن و تو تنه ی گیاه هستی،خوشا به حال بنده ای که به ریشه آن متصل شود و از تنه آن بهره مند گردد.2

____________________________
پ.ن1: ناصر خسرو
پ.ن2: امالی طوسی/610

پ.ن3:داداش من،خواهر من.هرکسی هستی خودت رو عذاب نده!!! پول که از سر راه نیاوردی که برای ما شارژ میفرستی!!!! قبلا شبی یه شارژ بود،الان بهت فشار اومده کردی سه شب درمیون!!! خب نکن عزیز من.
بعدا حسرت شارژات رو میخوریا!!!! آفرین...


پ.ن4: با لطف خدا وُ عنایت حضرت موعود(عج الله فرجه الشریف) ما داریم سلامتیمون رو بدست میاریم!!!
و اونایی که میگفتید تو رفتی به جنگ مرگ با سرماخوردگیت! حالا مواظب باشید که حالم خوب شده دارم آماده میشم بیام به جنگتون...

پ.ن5: {این پی نوشت به دلیل سوء برداشت حذف گردید!}



کاملا بی ربط: زدم به بیخیالی،چیزی هم نشده ها ولی وایسادم تا افسر بیاد...!!