اربعینی آمد و شرمنده ام...
دوشنبه, ۴ دی ۱۳۹۱، ۱۰:۱۶ ب.ظ
چهره ی آیینه اینجا در غبار غربت است
چرخش این چرخ فانی بر مدار غربت است
سوزش باد خزان با دشت غوغا می کند
برگ می افتد زشاخه نوبهار غربت است
چهره های زرد،قامتهای خم،دلهای خون
یادگاران همیشه ماندگار غربت است
تاب برگشتن به جان کاروان رفته نیست
باز می گردم به جایی که دچار غربت است
همسفر با صوت قرآن و سر پر شور تو
رد شدم از هرکجا دیدم شرار غربت است
از غم مرگ سه ساله شد دوچندان غربتم
قامت همچون کمانم شاهکار غربت است
اربعینی آمد و من زنده ام، شرمنده ام
زائرت در ناله های زار زار غربت است
تا جهان باقی ست ای آغاز بی پایان من
شانه های زخمی من زیر بار غربت است
- ۹۱/۱۰/۰۴