تهران - کربلا

.
تهران - کربلا

بده در راه خدا من به خدا محتاجم
من به بخشندگی آلِ عبا محتاجم

از قنوتِ سحرِ مادرتان جاماندم
پسرِ حضرت زهرا به دعا محتاجم

مهربان ، کاش زُهیری بَغلم می کردی
من به آغوشِ پُر از مهرِ شما محتاجم

شوقِ پرواز بده روحِ زمین گیرِ مرا
به جنونِ سرِ اِیوان طلا محتاجم

دودِ این شهر مرا از نفس انداخته است
به هوای حرم کربُبلا محتاجم

چقدَر گریه کنم تا نبری از یادم
در سراشیبیِ قبرم به شما محتاجم...

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام زمان» ثبت شده است

ماه دورازدهم...

سه شنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۱، ۱۲:۳۴ ب.ظ

عقید مینویسد:


ماه دوازدهم آمد...

ماه دوازدهم نیامد...

العجل العجل یا مولانا یا صاحب الزمان(عجل الله فرجه الشریف)


عقید ولادت امام حسن عسکری(علیه السلام) را به تمام شیعیان جهان تبریک عرض میکند


یه شعر:


از ازل آب و گلم گفت : که من کوثری ام

فاطمی دین و حسینی ، حسنی ، حیدری ام

همه ی دلخوشی ام ای گل زهرا  این است

که خوش اقبال از این مرحمت داوری ام

سر در قصر بهشتی دلم بنوشتند

که مسلمان مرام حسن عسگری ام

چه کسی مثل من دل شده دلبر دارد ؟

چه کسی مثل تو ای دوست کند دلبری ام ؟

من که مجنونم و آشفته  تورا می خوانم

سر بازار غمت یوسف من مشتری ام

به همه نسل بنی فاطمه سوگند که من

تا صف حشر بگویم که علی اکبری ام


کاملا بی ربط: مثل همیشه برای تو مینویسم،تو به نیت هرکسی دوست داری بخوان!

کجاست خیمه ی سبزت؟

جمعه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۱، ۱۱:۲۹ ب.ظ

هر چند که از عشق تو بیگانه نبودم

آن سان که پسندی دل دیوانه نبودم

یک بار دل ناز تو را شاد نکردم

دنبال رضای تو در این خانه نبودم

تو شمع صفت نور به من دادی و یک عمر

بگذشت که بر شمع تو پروانه نبودم

مردانه مرا هر نفسی، یار تو هستی

اما چه کنم یار تو مردانه نبودم

ای وای از آن لحظه ی دیدار تو ساقی

خجلت بکشم گرمی میخانه نبودم

تو ناله ز داغ جگرت کردی و افسوس

هم ناله به آوای غریبانه نبودم

با این همه پستی تو مرا طرد نکردی

بی رزق در این سفره ی جانانه نبودم


عقید مینویسد:

کجاست خیمه ی سبزت؟،مسافرم برگرد...برگرد...


کاملا بی ربط: بهانه برای گریه کردن زیاد است! اما امان از گریه های بی بهانه...

امام زمان...

يكشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۱، ۰۵:۱۶ ب.ظ

گفتم شروع ماه ربیع رو به امام زمانمون تبریک بگم و با یک شعر با حضرت،این ماه رو آغاز کنیم:


وقتی که اشک نیست شبی را سحر کنیم

باید که التماس به خون جگر کنیم

ما در فراق خون جگر می خوریم و بس

اصلاً حلال نیست که کار دگر کنیم

وقتی طواف گِرد تو را دور می زنم

پروانه نیستیم طواف حجر کنیم

ما بار خویش بسته و آماده ی توایم

کافی ست تا اشاره کنی و سفر کنیم

دوری تو خسارت ما را زیاد کرد

راضی مشو که بیشتر از این ضرر کنیم

ما را مران ز خویش که عهد بسته ایم

تا خویش را به پات گرفتارتر کنیم

تو باز هم به رسم خودت می کنی کرم

هر چند اشتباهی از این جا گذر کنیم

ای آفتاب، اول صبح ظهور تو

ما می رویم فاطمه را با خبر کنیم